برتراند راسل
انسان حیوانی عاقل است – حداقل به من اینطور گفتهاند. سراسر عمری طولانی ساعیانه در جستوجوی شواهدی در حمایت از این ادعا بودهام، اما تاکنون خوشاقبال نبودهام که آن را بیابم، هرچند که در کشورهای بسیاری که روی سه قاره گسترده شدهاند جُستهام. برعکس، دیدهام که جهان بهطور پیوسته بیشتر در دیوانگی فرو میرود. ملّتهای بزرگی، که درگذشته پیشروان تمدن بودهاند را دیدهام که توسط مبلغینِ مهملاتِ پرطمطراق گمراه شدهاند. دیدهام ستم، آزارگری، و خرافه رشد شوکآوری داشتهاند، تا اینکه تقریباً به نقطهای رسیدهایم که تصور میشود ستایشِ عقلانیتْ نشانهی فردی کهنهپرست است که متأسفانه از عصری قدیمی برجای مانده است. همهی اینها افسردهکننده است، اما دلسردی هیجانی بیفایده است. برای گریز از آن، انگیزه یافتهام گذشته را با توجهای بیش از آنچه پیشتر معطوفاش میساختم مطالعه نمایم، و همچون اراسموس دریافتهام که نابخردی دیرپای است اما با اینحال انسان زنده مانده است. وقتی نابخردیهای زمان ما را در پیشزمینهی نابخردیهای گذشته میبینیم تحملشان آسانتر است. در آنچه در ادامه خواهد آمد حماقتهای روزگار ما را با حماقتهای قرون گذشته میآمیزم. شاید نتیجه بتواند کمکمان کند روزگارمان را درون چشمانداز، و نه خیلی بدتر از اعصار دیگری که اجدادمان بدون فاجعهی نهایی در آنها زیستند و سپریشان کردند، ببینیم.
درباره این سایت